دربندي زاده، معاون شهردار قزوين:
شهيد حميد قزويني، فردي خوشفکر و رازدار بود
مديرکل سياسي و انتظامي استانداري، شهردار قزوين، معاون خدمات شهري و عمراني، مديران مناطق 1 و3 ، سرپرست سازمان باغستان شهرداري شب گذشته با خانواده شهيد " حميد قزويني " ديدار کردند.
معاون خدمات شهري شهرداري قزوين گفت: شهيد حميد قزويني، فردي خوشفکر، خوش سليقه بود و در زمان جنگ، هيچگونه اطلاعاتي در زمينه جبهه به همرزمان و دوستانش نمي داد و اين نشانگر خصلت رازداري وي بود.
به گزارش اداره روابط عمومي شهرداري قزوين؛ عبدالعلي دربندي زاده در ديدار با خانواده شهيد حميد قزويني که همراه با مديرکل سياسي و انتظامي استانداري، شهردار قزوين، معاون خدمات شهري و عمراني، مديران مناطق 1 و3، سرپرست سازمان باغستان شهرداري، معاون تاکسيراني قزوين و مسئول امور ايثارگران و رئيس اداره روابط عمومي شهرداري قزوين شب گذشته صورت گرفت، افزود: شهيد حميد قزويني فردي بسيار تاثيرگذار در مناطق جنگي غرب کشور بود.
وي با بيان خاطراتي از زخمي شدن شهيد حميد قزويني افزود: حميد خيلي عاشق جبهه بود ولي هميشه اين دل نگراني را داشت در نبود پدر و حضور در جبهه، مادر بزرگوارش تنها مي ماند.
اين دوست و همرزم شهيد با بيان اينکه حميد قزويني انساني نبود که به اين کره خاکي تعلق داشته باشد، ادامه داد: من هميشه احساس غرور مي کنم که با ايشان دوست بودم.
نصرتي، شهردار قزوين:
خدمت به خانواده شهدا افتخار است
مسعود نصرتي، شهردار قزوين نيز در اين ديدار گفت: تجليل از خانواده‌هاي معزز شهداء، مقام شامخ اين عزيزان و بازماندگان آنان را به عنوان ميراث گرانبهايي است كه بايد همواره مورد تكريم قرار بگيرند.
نصرتي با اظهار اينکه برنامه ديدار مديران شهري با خانواده شهداي شهر قزوين روزهاي دوشنبه و چهارشنبه هر هفته برگزار مي شود، افزود: سعي کرده ايم در اين ديدارها تعدادي از مديران شهرداري باشند تا در صورت لزوم ضمن شنيدن نظر ها و ديدگاه هاي آنان در حد توان مشکلات احتمالي را حل کنيم.
مادر شهيد حميد قزويني:
حميد حتي کت وشلوارش جديدش را هديه داد
بعد از حضور حميد در جبهه خواستم به شکلي دست وي برا بند کنم تا ازدواج کند به همين خاطر با يکي از بستگان که خياطي داشت صحبت کردم که من حميد را به محل کار شما مي فرستم شما زحمت بکشيد اندازه هاي وي را بگيرد و برايش کت و شلوار خوب و مناب بدوزيد با هزار التماس حميد را به مغازه خياطي فرستادم و بالاخره برابش کتي دوخته شدم
با اصرا من مادر فقط دوبار آنرا پوشيد بعد از مدتي متوجه شديم که آن کت و شلوار داخل کمد لباس حميد نيست از او جويا شديم کت وشلوار نو کجاست گفت ديدم کي از همرزمانم دارد داماد مي شود به وي آنرا هديه دادم اينکه حميد هيچ چيز را براي خودش نمي خواست.
حتي پولي به عنوان حقوقق به او مي دادند براي خانه خريد مي کرد و چيزي را براي خودش نگه نمي داشت.
مجيد قزويني، برادر شهيد:
حميد اهل مسايل دنيوي و تظاهر نبود
مجيد قزويني، برادر شهيد حميد قزويني نيز ديدار با خانواده ها را مايه پررنگ شدن فرهنگ شهادت و ايثار در جامعه انست، گفت: برادر شهيدم اهل تظاهر و مسايل دنيوي نبود که البته اين موضوع در کليه شهدا قابل مشاهده است.
وي افزود: حميد بسيلر رازدار بود ما بعد از شهادتش فهميديم که معاون اطلاعات و عمليات بوده است چرا که وي در زمان مرخصي در رابطه با مسائل جبهه با هيچ کسي صحبت نمي کرد.
ناصر گنجي، مدير منطقه سه شهرداري قزوين و رزمنده و آزاده دفاع مقدس نيز گفت: من در مقطعي به طور اتفاقي با شهيد حميد قزويني همراه شدم که قرار بود يک جابجايي نيرو بن سپاه و بسيج در يک پاسگاه مرزي اتفاق بيفتد که بعد از استقرار بسيج در اين پاسگاه، عراقي ها از موضوع با خبر شدند و پاسگاه را زير آتش گرفتند.
وي افزود: آب در پاسگاه نبود ومن و شهيد به عقب براي آوردن آب برگشتيم در بازگشت هر کدام دو گالن 20 ليتري آب داشتيم که با توجه به سرعت کند و جاده در تيررس عراقي ها من زخم شدم، ولي حميد با تلاش و سختکوشي گالن آب خودش و من را به پاسگاه برد و برگشت من زخمي را هم با رشادت به بهداري انتقال داد.
وصيت شهيد حميد قزويني
اينجانب حميد قزويني فرزند محمدابراهيم در حالي اين وصيت را مي نويسم که در سلامت جسمي و روحي کامل به سر مي برم و با اقرار به وحدانيت و يگانگي خالق متعال و رسالت انبيا اسلام خصوصا پيامبر اسلام(ص) و همچنين ائمه معصومين(ع) و با اعتقاد به روز قيامت و روز معاد. به نام خدا و به ياد خدا و براي خدا السلام عليک يا اباعبداله و السلام عليک يا ثارالله و ابن ثاره والوتر الموتور. اکنون که نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمان از کوي جماران برمي خيزد و کمک مي طلبد بنا به وظيفه شرعي و به عنوان يک مقلد شرمنده به پا خواستم تا راهي جبهه هاي جنگ شوم. مرا عار باشد از اين زندگي که سالار باشم کنم زندگي اکنون که دست بر قلم برده ام و به نوشتن اولين و آخرين يادگار خود اقدام مي کنم مي‌دانم که ممکن است ديگر در دنيا نباشم اما اين مطلب را تا کنون دريافته ام که زيبايي دنيا چون کفي است و چون سرابي است فريبنده و آخرت زيباتر. گرچه اين دنيا زيباست اما ماندني نيست و آنچه ماندني است آخرت است و زندگاني جاويد در آن. اشک هاي شوق همچون باران مي بارد و از ديدگانم روان است و اين دعاها در لبانم زمزمه مي شود که خداوندا مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار داده و شهادتي که مختص خاصان درگاهت است به من عطا فرما. خداوندا! گناهانم را که مانند دوده قلبم را سياه کرده است ببخش. و تو اي خانواده ام درست است که من در دروسم موفق شدم تا آنجا که براي مرحله دوم هم موفيقت نصيبم شد ولي از آنجا که خداوند بندگان خود را دوست دارد مرا در دانشگاه الهي خودش نام نويسي کرد تا شايد بتوانم از عنايات الهي پروردگار متعال برخوردار گردم. اي مادرم مي دانم که شما چه احساسي داريد. احساس قلبي شما را درک مي کنم ولي خدا مي داند که فقط رضاي او است و براي اوست که به اين سرزمين خون و سرزمين شهادت قدم نهاده ام. از شما مي خواهم که تحمل کنيد تا خداوند اجر شما را بسيار کند چرا که خون من از خون جوان هاي مردم رنگين تر و بهتر نيست. از شما خانواده گرامي تقاضا دارم بيشتر دعا کنيد براي پيروزي نهايي تا انشاءاله کربلاي حسين (ع) از دست ابرجنايت کاران شرق و غرب و صدام بعثي رها گردد و حکومت اسلامي در عراق به رهبري ولي فقيه و بر مبناي اصول اسلام ايجاد گردد. دعا کنيد براي فرج آقا امام زمان (عج) و براي شفاي مجروحين و معلولين و انشاءاله که مرا مي بخشيد و من از يکايک شما عذر مي خواهم و اگر از من اشتباهي سر زده بود مرا ببخشيد. اسلام سليقه اي نيست، کتابي دارد، پيامبراني دارد و دستوراتي که اگر تمامي مسلمانان کتاب و دستورات را از روي مرکز آن دريافت کنند هيچ گاه براي آن ملت شکست مفهوم ندارد. در زمان غيبت امام زمان (عج) پيروي کردن از ولي فقيه يک امر واجب است زيرا ما به هواي نفس و به سليقه هاي گوناگون مبتلا هستيم. اگر در خط رهبر و در خط رهبري حرکت کنيم هميشه موفق و کليه دشمنان اسلام نابود خواهند شد. کما اين که از اول انقلاب تاکنون آمريکا را هم زير پا گذاشتيم. انشاءاله همگي شما در راه اسلام و براي منافع اسلام قدم برداشته و مي داريد و منافع شخصي خود را کنار مي گذاريد تا اين که حکومت جمهوري اسلامي بتواند موفق تر باشد. در پايان از شما تقاضاي حلاليت مي کنم و از شما مي خواهم که به حرف هاي دشمنان اسلام گوش ندهيد. حرف حق را بپذيريد اگرچه تلخ باشد. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار. حميد قزويني
خاطره عبدالعلي دربندي زاده( خط سرخ)
بعد از عمليات کربلاي ?، قرار شد جهت تحويل گرفتن خط در منطقه ي کمين دشمن به طلائيه برويم، منطقه، منطقه بسيار خطرناک و با اهميتي بود، چند روزي طول کشيد تا کاملاً آماده شده و سوار قايق شديم که به سمت خط حرکت کنيم. من بودم و حميد قزويني، شهيد اسدي، شهيد اکبري رضايي، جانباز ملکي و چند نفر ديگر. سوار قايق که شديم بايستي به کمين يک مي رفتيم، اما از آنجايي که کمين يک دائم زير آتش دشمن بود بسيار خطرناک بود، اکبري رضايي به قايقران که اهل جنوب بود گفت از مسير ديگري به کمين ? برود که از آنجا پياده شده و به سمت کمين يک حرکت کنيم که خطر کمتري بچه ها را تهديد کند، اما قايقران که از بيراهه رفتن ترس داشت و اينکه آن مسير را به درستي بلد نبود، قبول نکرد و همان مسير خود را که منتهي مي شد به کمين يک، رفت. به کمين يک که رسيديم هنوز ? و ? ثانيه نبود که پياده شديم، دشمن شروع به تيراندازي و پرتاب خمپاره کرد که در همان لحظه يک گلوله خمپاره ?? کنار ما به زمين خورد که ترکش آن به بازوي حميد اصابت کرده و بخشي از گوشت بازويش را بُرد. تا رسيدن به کمين و بين راه مطالبي به طنز بين بچه ها رد و بدل شده بود و حميد به من گفت: عبدلي اين تو بميري از آن تو بميري ها نيست، اما وقتي ترکش به بازويش اصابت کرد، من هم به شوخي گفتم: ديدي اين تو بميري از آن تو بميري ها نيست و تو زودتر مجروح شدي؟ در آنجا حميد را که جراحت زيادي برداشته بود به عقب برگرداندند. ما به راهمان ادامه داده و ?? روزي را که مصادف با ايام نوروز بود در آنجا حضور داشتيم و پس از بازگشت به بيمارستان نجمه، به ملاقات حميد رفتيم که هنوز بستري بود.
شايان ذکراست، حميد قزويني شانزدهم مرداد 1343 در شهر قزوين به دنيا آمد. پدرش محمدابراهيم (فوت1358) و مادرش رقيه نام دارد. تا پايان دوره متوسطه در رشته عمران درس خواند و ديپلم گرفت. پاسدار بود. پنجم مرداد 1367، در اسلام‌آبادغرب توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت ترکش به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
گفتني است؛ واحد ايثارگران شهرداري قزوين برنامه ديدار مديران شهري با خانواده شهدا را برنامه ريزي و هماهنگ مي کن و برخي از مطالب از سايت خط سرخ برداشت شده است.
پايان پيام
