دوشنبه ۱۳۹۵/۰۴/۲۸

يادداشت:

دلبستگي به فرهنگ معنوي

ما در ارتقاي فرهنگ مادي خوب پيش رفته‌ايم. انصافا تجلي مادي پيشرفت را تا حدودي به دست آورده‌ايم؛ اما در ارتقا فرهنگ معنوي يعني دلبستگي به اين نمادها و نگهداري از آنها و تعلق خاطر و تعصب در جلوگيري از تخريب آنها هنوز درجا مي‌زنيم.

سيد عبدالعظيم موسوي رئيس خانه مطبوعات استان قزوين و مديرمسوول روزنامه ولايت:

 

مقدمه اول: فرهنگ مادي و فرهنگ مادي

در جامعه‌شناسي فرهنگ‌ها، فرهنگ به دو دسته بزرگ تقسيم مي‌شود. فرهنگ مادي (فني) و فرهنگ معنوي.

نماد فرهنگ مادي هر کشور (يا هر استان) همين خيابان‌ها و پارک‌ها و پل‌ها و ساختمان‌ها و مترو و اتوبوس و سمبل‌هاي گردشگري و... است.

فرهنگ معنوي اما، عبارت از ميزان اطلاعات مردم از نمادهاي فرهنگ مادي و ميزان شناخت دلبستگي و فراگيري نحوه بکارگيري و تعصب و غيرتمندي در حفظ اين نمادهاي مادي است.

ملتي که يکي با چاقو روي در گراند هتلش يادگاري مي‌نويسد و او مي‌بيند و سکوت مي‌کند؛ گذشته فرهنگي دارد؛ اما فرهنگ نگهداري از آن را ندارد.

پارک‌هاي به اين زيبايي در شهر ساخته شده است؛ اما موتورسواران روي چمنش تک چرخ مي‌زنند و چمن از زيرش پرتاب مي‌شود و لذت مي‌برند و کسي هم رگ غيرتش بيرون نمي‌زند که اموالش را پامال مي‌کنند؛ نماد فرهنگ‌ مادي دارد؛ اما فرهنگ استفاده صحيح از آن را ندارد.

مقدمه دوم: يک خوي اجتماعي بد

ما متاسفانه داراي يک خوي اجتماعي بد هستيم که از گرفتاري ديگران اگر لذت هم نبريم؛ ابزاري جهت سرگرمي مي‌سازيم. و اصلا فکر نمي‌کنيم هزينه‌ اين سرگرمي براي من، براي ملت و ديگراني که خسارت مي‌بينند؛ چقدر است.

در همين روزنامه خوانديم که بزرگترين مشکل اورژانس تماس‌هاي تلفني مزاحم است. واقعا کجا ببريم اين فرهنگ را؟ به چه طبيبي مراجعه کنيم و بگوييم بيش از يک سوم تلفن‌هايي که به اورژانس حوادث مي‌شود از سر تفنن و مردم‌آزاري و سرگرمي است؟

ساعت 2 بعدازظهر خيابان خلوت است و پرنده پر نمي‌زند. سر چهارراه تصادف مي‌شود از هر در و ديواري آدم مي‌ريزد دور چهارراه، راه بند مي‌آيد و اين مي‌شود شروع يک سرگرمي خياباني. الحمدا... الآن به يُمن بيمه و ارتقاي فرهنگي افراد معمولا گلاويز نمي‌شوند. سابقا يقه هم را مي‌گرفتند و فحش مي‌دادند و قفل فرمان مي‌کشيدند و بسياري تخمه مي‌شکستند و صحنه را تماشا مي‌کردند.

مثال سنگ‌پراني به قطار در حرکت را بسيار طرح کرده‌ام؛ يک لذت نامشروعي است که از کودکي در بسياري از مردمان ما باقي مانده است.

سنگ‌پراني به قطار ايستاده لذتي ندارد. سنگ اگر برسد؛ شيشه را بعيد است بشکند؛ اما وقتي قطار در حرکت است؛ در واقع اين سرعت قطار است که شيشه را مي‌شکند؛ اما سنگ پران خود احساس قدرت مي‌کند. بزرگ هم که مي شويم از شکستن بزرگان لذت مي‌بريم.

ميلياردها تومان پول مصرف مي‌شود و پلي ساخته مي‌شود ده‌ها مهندس باتجربه و تحصيلکرده آن را مي‌سازند ده‌ها مهندس مسئول بر آن نظارت مي‌کنند. مکان‌يابي مي‌کنند هزينه‌يابي مي‌کنند به هر حال از طرق فني و علمي مطالعه مي‌کنند و پلي را مي‌سازند. اکنون که وقت افتتاح آن است يا زمان بهره‌برداري؛ شخصي، شخصيتي، نويسنده‌اي، سخنراني با دو جمله، کل کار را لوث مي‌کند و زير سوال مي‌برد.

من به نقد کار، انتقاد ندارم. نقد و نظارت مردمي بايد باشد. کار روزنامه‌ها همين است که مشکلات را رصد کنند و نقد بنمايند. اما با کدام بضاعت علمي؟ با کدام تحقيق؟ با کدام مصاحبه و مطالعه؟ با کدام گزارش منصفانه؟

در يک موضوع خاص دو سال قبل يک مشکل اجتماعي شديد پيش آمده بود. افراد سرشناسي فرضيه‌هايي داشتند با بنده هم تماس گرفته شد. آن فرضيه‌ها هم درست به نظر مي‌آمد همان فرضيه را به گزارشگران روزنامه گفتم که دنبال‌گيري و يک گزارش مفصل تهيه کنند. گزارشگران پس از دو هفته گفتند بايد با شما صحبت کنيم. در تحقيقي که ما کرديم؛ فرضيه‌ها غلط است. آن مشکل اجتماعي به دلايل ذکر شده به وجود نيامده است. گفتم عيبي ندارد تحقيق و گزارش علمي به کسي تعهد نداده است که نظر آنان را اثبات کند. هر چه حقيقت است؛ همان را بنويسيد؛ حتي اگر خلاف فرضيه‌ها باشد.

من حتي نقدم به مسئولين و جناح‌ها و افراد و روزنامه‌نگاراني نيست که گز نکرده پاره مي‌کنند؛ بلکه طرف صحبت من فرهنگ عمومي معنوي است که وجود ندارد. چرا مردم در مقابل تخريب، به شايعه دامن مي‌زنند. به جاي اينکه جلوي کسي را که ادعاي بي‌سند مي‌کند و بدون مطالعه کار صدها نفر را زيرسوال مي‌برد؛ بايستند و بگويند اگر سندداري و اين حرف‌ها علمي و مستدل و باپشتوانه است؛ آن را رو کن؛ اگر نه ما چرا بايد عمل ده‌ها فرد تحصيلکرده مسئول را بگذاريم زمين و به حرف تو گوش کنيم؟

پل ساخته مي‌شود؛ هنوز به بهره‌برداري نرسيده شايعه مي‌شود که اگر با سرعت سي کيلومتر از روي پل بروي به پايين سقوط مي‌کني؟!!

يا باغستان و ميراث فرهنگي و غيره وجه‌المصالحه تخريب يک اقدام عمراني مي‌شود. البته شهرداري و ادارات فني ديگر هم نه اينکه مبرا باشند؛ اما يک جمعي بايد قبل از هرگونه اقدامي، نظارت کند که فردا زماني که همه بايد از به پايان رسيدن يک پروژه که حاصل زحمت عده‌اي است و سرمايه‌هاي ملي پايش ريخته شده است؛ خوشحال باشند؛ يک نفر چيزي نگويد که دل همه خالي شود.

آخرين حلقه از زنجيره نافرهنگي معنوي مساله تله‌سي‌يژ است.

واقعيت اين است که قزوين با داشتن بيشترين ميراث فرهنگي، کمترين گردشگر را نسبت به شهرهاي مشابه داشت.

همه مي‌ناليديم که قزوين دو تا پارک ندارد که اگر مهماني آمد؛ بعدازظهر ببريمش هوايي عوض کند.

امروز قزوين را با ده سال و بيست ‌سال قبل مقايسه کنيم. اين شهر به غير از پارک ملت چيزي نداشت. امروز پارک‌هاي متعدد دارد؛ آب قليان مي‌ريزيم زير درخت پارک و خشکش مي‌کنيم. دعوا مي‌گيرند به جاي چوب، نهال درخت را از ريشه درمي‌آورند. جمعه شب آشغال داخل پارک‌ها بيداد مي‌کند سفره پهن مي‌کنيم ديگ داغ غذا را مي‌گذاريم روي چمن و آن را يک دايره مي‌سوزانيم. با دوچرخه و موتورسيکلت روي چمن‌ها مي‌رانند و تک چرخ مي‌زنند. ديده شده گاهي پسران و دختران کم‌سن و سال حتي مي‌نشينند و ورق بازي مي‌کنند. قدم به قدم آتش قليان مي‌گردانند و هواي پاک را آلوده مي‌کنند. خوب شهرداري که اين همه براي فرهنگ مادي هزينه کرده است؛ چرا دو نفر خانم يا آقاي آموزش‌ديده استخدام نمي‌کند که تذکر شفاهي مودبانه بدهند؟ چرا تابلو نمي‌زند که لطفا در چمن‌ها موتورسيکلت سواري نکنيد؟ چرا اصلا خودمان رعايت نمي‌کنيم؟

منطقه گردشگري زرشک و کامان در حال شکل‌گيري است. ميلياردها تومان هزينه مي‌شود تا يکي از خو‌ش آب و هواترين مناطق ايران هدف گردشگري بشود. مردم بيايند از آب و هوا و فضاي سبز و ويلاهاي اجاره‌اي و بازيگاه و تله‌سي‌يژ و غيره استفاده کنند و قزوين قطب گردشگري بشود.

اما يک اتفاق و يک حادثه باعث مي‌شود همه نقشه‌ها ـ هزينه‌ها ـ برنامه‌ها به خطر بيفتد و عده‌اي هم به جاي اينکه از اين صنعت زمين خورده حمايت کنند؛ هرکس از هر طرف که مي‌رسد؛ يک لگد مي‌زند.

يکي با رئيس آنجا مشکل دارد يکي با شهردار مساله دارد يکي با دولت مساله دارد. اين بهانه‌ها هم نباشد؛ البته بالاخره يک چيزي زمين خورده است.عده‌اي مشغول مي‌شوند.

اول اينکه چيزي که با جان مردم سر و کار دارد؛ چرا قبل از راه‌اندازي همه نکات ايمني‌اش برنامه‌ريزي و رعايت نشده است؟ چرا فکر نمي‌شود که ميلياردها هزينه‌اي که شده است با يک حادثه ممکن است اعتبارش از بين برود؟

حالا که اتفاق افتاده است؛ استاندارد تازه يادش مي‌افتد که آنجا را پلمب کند. خوب چرا روزي که به کار افتاد و جان مردم در خطر بود؛ سکوت کرده بوديد؟ مي‌گويند استاندارد قدرت اجرايي و قضايي ندارد. خوب همان وقت نامه‌اي به شهرداري مي‌نوشتيد که تا زمان استاندارد شدن دستگاه‌ها و آموزش ديدن اپراتورها، تله‌سي‌يژ بايد پلمب شود. رونوشت آن را هم به دادستاني مي‌داديد. آن وقت اگر تعطيل نمي‌کردند؛ مي‌شد گفت که استاندارد به تکليفش عمل کرده است...

ما در ارتقاي فرهنگ مادي خوب پيش رفته‌ايم. انصافا تجلي مادي پيشرفت را تا حدودي به دست آورده‌ايم؛ اما در ارتقا فرهنگ معنوي يعني دلبستگي به اين نمادها و نگهداري از آنها و تعلق خاطر و تعصب در جلوگيري از تخريب آنها هنوز درجا مي‌زنيم.

 

تصاویر مرتبط